بازدید : 218
شنبه 9 آبان 1399 زمان : 22:40
درخت خانهی ما برگ و بار و سایه ندارد
الاغ خوشگل و رهوار ما کرایه ندارد
در بُهت و جوری دیگرم وقتی نباشی
چ بگویم ک از نگفته ام پیداس...خدای طنز بود و نکته گویی
ابوالفضل زرویی
بَری بود از دو رنگی و دورویی
ابوالفضل زرویی
چون خودروی حاج اکبر میرفت خیابانها
پدرهای عربده کش ؛ مادرهای خاله خرسیچنین گفت رستم به افراسیاب
زانو یکسر مغزی فلزی سفیدتعداد صفحات : 1